سردرد عمومی ترین سندرم درد!

زندگی کردن با درد مزمن مستلزم تحمل فشار عاطفی قابل توجه ای است. درد، تواناییهای عاطفی و هیجانی فرد را کاهش می دهد و خواست مدوام فرد برای رهایی از آن در بیشتر اوقات دست نیافتنی می شود؛ این امر نهایتاً باعث تضعیف روحیه بیمار، احساس ناامیدی، درماندگی و افسردگی در وی می گردد. گذشته از این، درد مزمن نه تنها توانمندی های بیمار، بلکه توانایی های اطرافیان حامی وی را نیز تحلیل می برد.

تحمل استرس و وجود سطحی از آسیب پذیری جسمانی و ژنتیک، فرد را نسبت به اختلالات روانی مستعدتر می سازد. یکی از اختلالات روانی که ارتباط تنگاتنگی با استرس و فشارهای روانی دارد، سردرد است.

تاثیر سردرد بر فعالیت های اجتماعی!

سردرد شدید می تواند در نحوه انجام کار و زندگی فردی و اجتماعی افراد تأثیرگذار باشد و در طولانی مدت درکیفیت زندگی تأثیری منفی به جا بگذارد. تحقیقات جدید انجام شده نشان می دهند که میگرن و سردرد خطر ابتلا به بیماریهای قلبی، انسداد و فشار خون را در افراد افزایش میدهند. محققان اعلام کردهاند که بیماری میگرن در افراد استرس و فشار زیادی ایجاد میکند و همین امر بر روی ضربان قلب و فشار خون تأثیر مستقیم دارد.

همچنین مشکلات روانشناختی در بین بیماران با سردردهای مزمن بسیار شایع است. درصد زیادی از بیماران با سردرد میگرنی و سردرد تنشی، افسردگی و اختلالات اضطرابی دارند.

سردردهای تنشی و میگرنی

سردردهای تنشی و میگرنی جمعاً دو سوم انواع مختلف سردرد را تشکیل میدهند و این عارضه نهمین علت مراجعه به پزشک می باشد. از اواخر دهه ۱۹۷۰، درمان های روانشناختی در زمینه سردرد، مورد توجه قرار گرفته است و مطالعات زیادی بر روی اثرات بیولوژیکی، محیطی، عوامل روان شناختی و اجتماعی بر حملات سردرد انجام گرفته است. نتایج این مطالعات مؤید ارتباط بین عوامل روانشناختی و شخصیتی این بیماران با سردرداست.

عوامل ایجاد سردرد

عمده ترین عاملی که به عنوان راه انداز سردرد، در بیماران مبتلا به میگرن و سردرد تنشی گزارش شده، استرس روانشناختی است و تحقیقات بسیاری این رابطه را تأیید کرده اند.

ارتباط سردرد و استرس

در حوزه ارتباط سردرد با استرس، در ابتدا تصور می شد که در زندگی افراد مبتلا به سردرد وقایع استرس زا فراوان تر از افراد عادی است، اما تحقیقات بعدی نشان داد که این بیماران در مقایسه با گروه کنترل در وقایع استرس زای عمده زندگی مشابه اند ولی فراوانی عوامل تنیدگی زای روزمره در این افراد بیش از سایرین است؛ یعنی این بیماران وقایع روزمره زندگی را مصیبت بار تلقی می کنند، این نکته از لحاظ روانشناختی حائز اهمیت بسیاری است، زیرا توان مقابله فرد را تحت تأثیر قرار می دهد.

راهبرد مقابله با سردرد

برخی از محققین به نامؤثر بودن راهبردهای مقابله ای مورد استفاده در این افراد اشاره کرده اند. پژوهش های بسیاری به وضوح نشان داده اند که عواطف نقش مهمی در برخورد با حوادث تنشزای زندگی دارد.

از آنجا که هر هر فردی در زندگی با حوادث و رویدادهای تهدیدآمیز و استرس زا رو به رو میشود چگونگی تنظیم عواطف در این شرایط مهم و ضروری است. استرس همراه با آشفتگیهای هیجانی و ناتوانی در مقابله با حوادث زندگی با شدت و تعداد حملات سردرد همراه بوده است.

ارتباط اتفاقات استرس زا با سردرد

شواهد نشان می دهند که آشفتگی روانشناختی در پاسخ به رویدادهای استرس زای زندگی ممکن است با راهبردهای تنظیم شناختی هیجان که افراد در مواجهه با این رویدادها بکار می برند، مرتبط باشند. بعبارتی تنشهای مزمن عصبی و فقدان مهارتهای کارآمد برای مقابله با استرس ممکن است زمینه ساز بروز  اینگونه سردردها باشند. منظور از تنظیم هیجان، فرایندها یا روش هایی است که اشخاص هنگام مواجهه با یک موقعیت منفی برای تعدیل هیجان خود به کار می برند. مهارتهای مناسب در تنظیم هیجان، با روابط سالم تر، کارآیی شغلی و تحصیلی بهتر و به طور کلی با سلامت جسمی ، مرتبط است. در مقابل مهارت ناکارآمد در تنظیم هیجان با بیماری روانی ارتباط دارد.

حفظ سلامت روانی و هیجانی

افراد در مواجهه با تجارب و موقعیت های استرس زا برای حفظ سلامت روانی و هیجانی خود از راهکارهای شناختی متنوعی استفاده می کنند. از این رو وقتی اطلاعات هیجانی نتوانند در فرایند پردازش شناختی، ادراک و ارزشیابی شوند، فرد از نظر عاطفی و شناختی دچار آشفتگی و درماندگی می شود. این ناتوانی، سازمان عواطف و شناخت های فرد را مختل می سازد.

فرض بر این است که شناخت های فرد (باورها، ارزیابی ها و انتظارات) درباره نتایج یک حادثه و نیز توانایی وی برای مقابله با آن، از دو طریق می تواند عملکرد فرد را تحت تأثیر قرار دهد؛

  • به طور مستقیم (از طریق تأثیر بر خلق)
  • و به طور غیر مستقیم (از طریق تأثیر بر کوشش های مقابله ای)

مطالعاتی که به بررسی شیوه های مقابله افراد، با وقایع استرسزای روزمره پرداخته اند ،نشان میدهد که افراد مبتلا به سردرد بیشتر از راهبردهای غیر انطباقی مثل کناره گیری ،اجتناب، خود انتقادگری استفاده می کنند و بیشتر گرایش دارند که محرک دردزا را فاجعه آمیز تلقی کنند.

برانگیختگی سمپاتیک

همچنین زمانی که این افراد در معرض محرک دردزا قرار می گیرند، سطح برانگیختگی سمپاتیک آنها افزایش پیدا می کند و سطح مواد نوروشیمیایی (مثل بتا، آندورفین ها و ماده P) در پلاکتها تغییر می کند و به دنبال آن درد وخیم تر حس می شود.

در زمینه تأثیر هیجان ها بر تعدیل و تنظیم درد، بسیاری از پژوهشها نشان دادهاند که نوسانات درد به سهولت تحت تأثیر هیجان ها قرار میگیرند، به گونهای که هیجان ها ی خوشایند عموما منجر به کاهش درد میشوند ،در حالیکه هیجان ها ی ناخوشایند شدت درد را افزایش می دهند. این تأثیرات تا حدی از طریق مسیرهای نزولی تنظیم درد صورت می گیرد.

برای مثال، هیجان ها دامنه گیرنده های رفلکسی نخاعی را تنظیم میکنند، چنان که هیجان ها خوشایند منجر به بازداری این گیرندهها و افزایش شدت درد می شود و هیجان های ناخوشایند منجر به افزایش فعالیت این گیرندهها و افزایش شدت درد می شوند

از سوی دیگر نظریه دروازه کنترل بر تأثیر عوامل روانی-  اجتماعی بر فیزیولوژیک درد تأکید می کند. به نظر محققان در نخاع شوکی دروازه هایی وجود دارد که  حس درد از تمامی نقاط بدن به آنها می رسند و از این طریق این اطلاعات به مغز میرسد و در نتیجه شدت درد بیشتر ادراک می شود. در این میان عامل استرس، تنیدگی و هیجان ها منفی را به عنوان یکی از عوامل مؤثر بر باز شدن این دروازه ها معرفی می کنند.

تفاوت سردرد در جنسیت

نتایج نشان داده شده است که زنان مبتلا به سردرد میگرنی در مقیاس  های جسمانی سازی، هیستریا و اختلال وسواس نمرات بالاتری داشتند، در حالی که در مردان میگرنی مقیاس های اضطراب، بی قراری و افسردگی نمرات بالاتر بود. همچنین نتایج تحقیق بر روی بیماران با سردرد تنشی و میگرنی مشخص کرد که مقیاس های خشونت ،پرخاشگری، اضطراب و افسردگی در گروه بیماران با سردردهای تنشی و میگرنی بیش از گروه کنترل بوده است و سردرد آنها با اضطراب و افسردگی شدت می یابد.

آنچه از نتایج مجموعه تحقیقات فوق استنباط می شود، این است که افراد مبتلا به سردردهای تنشی و میگرنی از نظر به کارگیری راهبردهای تنظیم شناختی هیجان با افراد بهنجار متفاوت هستند، همچنین به واسطه ارتباط بین استرس و آشفتگی های هیجانی در بروز  و شدت سردردها، بررسی سبک ها و راهبردهای تنظیم شناختی هیجان در افراد مبتلا به میگرن و سردرد تنشی ضروری به نظر می رسد. از سویی مصرف داروها مستلزم هزینه از سوی بیماران است و داروهای موجود همیشه تسکین کامل یا کافی درد را برای بیماران فراهم نمی سازند و این امر، به کارگیری روش های غیر دارویی در قالب مکمل های درمانی را بیش از پیش آشکار می سازد و از سویی دیگر به کارگیری چنین راهبردهایی بیماران را قادر می سازد تا در مراقبت و درمان خود نقش فعالی داشته باشند و به کنترل مؤثرتر بیماری می انجامد.

لذا لزوم پاسخ به این پرسش ها احساس می شود که آیا تفاوت معناداری در راهبردهای تنظیمشناختی هیجان بین افراد مبتلا به میگرن و سردرد تنشی با گروه بهنجار وجود دارد؟ و آیا از نظر به کارگیری راهبردهای تنظیمشناختی هیجان بین زنان و مردان مبتلا تفاوتی وجود دارد؟

نتیجه

این مطلب با هدف مقایسه راهبردهای تنظیم شناختی هیجان در زنان و مردان مبتلا به سردردهای تنشی، میگرنی و افراد بهنجار نوشته شد. نتایج پژوهشگران نشان داده است که افراد مبتلا به میگرن نسبت به افراد بهنجار از راهبردهای مثبت کمتری در تنظیم شناختی هیجان ها ی خود استفاده می کنند.

این محققان در پژوهش خود نشان دادند که استفاده از راهبردهای مقابله ای کمتر مؤثر در فاصله بین حملات سردرد، احتمال حمله را در ۲ هفته بعد پیش بینی می کند و میگرن با آشفتگی های هیجانی و راهبردهای مقابلهای که در زندگی اجتماعی و شغلی افراد اختلال ایجاد می کنند مرتبط است، همچنین مطالعه دیگری نشان داد که افراد مبتلا به سردرد بیشتر از راهبردهای غیر انطباقی مثل کناره گیری، اجتناب، خود انتقادگری استفاده می کنند و بیشتر گرایش دارند که محرک دردزا را فاجعه آمیز تلقی کنند.

از سویی دیگر یکسری مؤلفه های زمینه ساز شخصیتی برای بروز سردرد در افراد میگرنی وجود دارد که از این موضوع میتوان در تبیین استفاده کمتر از راهبردهای مثبت تنظیم شناختی هیجان در افراد مبتلا به سردرد میگرنی بهره جست.

با توجه به وجود این ویژگیهای شخصیتی در افراد میگرنی و با توجه به شدت اختلال در عملکردی که حملات سردرد در این گروه ایجاد میکنند میتوان نتیجه گرفت که مبتلایان به میگرن از راهبردهای مثبت کمتری در مواجهه با سردرد خود استفاده می-کنند. لذا نظم بخشی هیجانی ناسازگارانه می تواند سبب آشفتگی هیجانی شده و متعاقب آنحملات سردرد را ایجاد کند و یا منجر به شدتیافتن سردرد شوند.

به طور خلاصه یافته های پژوهش حاضر نشان می دهد که خود تنظیمی به عنوان یکی از عواملی است که می تواند در بروز سردرد های افراد مبتلا مؤثر باشد. افراد مبتلا به سردرد از طریق تنظیم هیجان های خود به واسطه ارتباط بین درد و هیجان قادر خواهند بود از سوگیری در پردازش اطلاعات که منجر به تجربه هیجان های منفی  میشود ممانعت کرده و به صورت کارآمدتر با بیماری خود سازگار شوند.

در این راستا اشاره کرده اند که ظرفیت افراد برای خود تنظیمی  هیجانها یشان ممکن است تفاوت کلیدی آنها در تحمل درد و رنج باشد که به واسطه آن افراد می توانند تجربه درد را از واکنش های هیجانی درد جدا کنند.

از کاربردهای بالینی این پژوهش می توان به چگونگی استفاده افراد مبتلا به سردرد از راهبردهای تنظیم شناختی هیجان ها در سبب شناسی و طراحی مداخلات درمانی اشاره کرد. از جمله محدودیت های این پژوهش می توان به محدودیت های نمونه گیری و عدم دسترسی به نمونه با حجم بالا اشاره کرد.

پیشنهاد می شود در پژوهش های بعدی تا حد امکان از نمونه های بالینی بزرگتر استفاده شود و از آموزش راهبردهای مثبت تنظیم شناختی هیجان به عنوان مکمل درمان دارویی در جهت کنترل هر چه بیشتر حملات سردرد و بهبود کیفیت زندگی بیماران استفاده گردد.

از آنجا که سردرد از نظر سبب شناسی چندعاملی است و عوامل روانشناختی نظیر اختلالات افسردگی و اضطراب، ویژگی های شخصیتی، مهارت های مقابله با استرس در آن نقش دارند و آموزش تنظیم هیجان می تواند با آگاه نمودن مبتلایان به سردرد از هیجان های مثبت و منفی خود و پذیرش و ابراز به موقع آنها، سلامت روان آنان را ارتقاء بخشد. به همین خاطر آموزش راهبردهای تنظیم شناختی هیجان پیشنهاد می شود.

آیا این نوشته برایتان مفید بود؟

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Call Now Button