شناخت درمانی چیست و چه مزایایی دارد؟
شناخت درمانی یکی از روشهای روان درمانی است که در سطوح مختلف به حل مشکلات روانی افراد می پردازد. این رویکرد درمانی و اصول و تکنیکهای آن مبتنی بر روانشناسی شناختی است که اهمیت زیادی بر شناختها و افکار انسان قائل هستند و نوع این افکار و شناختها را در سلامت یا عدم سلامت روان بسیار سهیم میدانند. براین اساس در جریان شناخت درمانی، شناخت درمانگر تلاش دارد با شناخت افکار و باورهای فرد به تصحیح آنها بپردازد و فرد را در داشتن شناختهای مفیدتر یاری دهد.
رفتاردرمانی شناختی، رشد و توسعه جدیدی در درمان روان شناختی بشمار می آید. با این همه، در این مدت کم، توانسته است علاقه زیادی را در متخصصان بالینی، به خود معطوف سازد. سه دلیل عمده، برای این علاقه وجود دارد. نخست آنکه روشهای شناختی- رفتاری برعکس سایر شکلهای رفتار درمانی، مستقیماً با افکار و احساسات- که در تمامی اختلالهای روانی از اهمیتی آشکار برخوردارند- سروکار دارد. دوم آنکه رفتاردرمانی شناختی، شکافی دارد که بسیاری از درمانگران بین روشهای صرفاً رفتاری و روان درمانیهای پویا احساس می کنند، پر می سازد. سوم آنکه این روشهای جدید درمانی برعکس روان درمانی پویا، پایه های علمی دارند و قابلیت بیشتری در ارزیابی فعالیتهای بالینی، از خود نشان می دهند.
احتمالاً در فرایند برنامه ریزی برای درمان اختلالهای افسردگی بود که رویکردهای شناختی، توجه اکثر درمانگران را به خود جلب کرد. امروزه رفتاردرمانی شناختی، کاربردهای بس وسیعتری دارد و بسیاری از آنها به مواردی مربوط می شوند که با استفاده از سایر روشها نمی توان آنها را به سادگی و به طرز موثری درمان کرد. این موارد عبارتند از اختلالهای اضطراب و وسواس، اختلالهای خورد و خوراک، برخی از مسایل جسمی، جنبه هایی از ناتوانیها در بیماران مبتلا به بیماریهای روانی مزمن، و نیز مسایل جنسی و زناشویی.
تاریخچه شناخت درمانی
شناخت درمانی در اوایل دهه شصت میلادی توسط آرون تی بک در دانشگاه پنسلوانیا به عنوان نوعی روان درمانی برای درمان افسردگی تدوین شد و در جهت حل مشکلات فعلی و اصلاح تفکر و رفتار ناکار آمد بکار رفت. پس از بررسی ها و پژوهش های فراوان کارایی این نوع درمان در اختلال افسردگی اساسی، اختلال اضطرابی منتشر، اختلال پانیک، اختلال فوبی اجتماعی، اختلال سو مصرف مواد، اختلال خوردن، مشکلات زوجها تایید شده است و در حال حاضر تنها راه درمان یا یکی از درمان های اختلال وسواسی ، اجباری، اختلال استرس پس از سانحه، اختلالات شخصیت و گروه های دیگر به کار می رود.
دانشمندان متوجه شدند که شناخت درمانی برای بیمارانی با سطوح ناکارآمد تحصیلات، درآمد و با پیشینه های متفاوت کارایی دارد و می تواند برای معالجه افراد در تمامی سطوح سنی از پیش دبستانی گرفته تا سالمندان مورد استفاده قرار می گیرد.
شناخت درمانی دارای ضابطه بوده و مشکلات فرد را در سه حیطه ی زمانی مورد بررسی قرار می دهد در شناخت درمانی بیمار به صورت فعال یاد میگیرد تا افکار ناکارآمد خود را شناسایی، ارزیابی و اصلاح کند همچنین این نوع درمان بر زمان حال تاکید دارد و روی مشکل فعلی بیمار تمرکز میکند . یکی دیگر از مزایای این درمان کوتاه مدت بودن آن است .
شناخت درمانی بر اساس الگوی شناختی استوار می باشد. فرضیه ای که در این مدل مطرح می شود آن است که هیجانات و رفتار های مردم تحت تاثیر درک و تفکر آنها از وقایع است در واقع به اعتقاد این نظریه این تفسیر آنان از موقعیت است که احساسات آنها را تعیین میکند نه خود موقعیت.
در شناخت درمانی این افکار خودآیند ما هستند که سبب عواطف و هیجانات ما می شوند لذا اگر این افکار اصلاح شوند نشانه های بیماری بهبود می یابند ولی در این نوع درمان هدف نهایی اصلاح افکار بنیادین است افکار بنیادین به درک فرد از خود،دیگران و محیط که در اثر سالها تجربه و تربیت شکل گرفته اند گفته می شود .
مبانی شناخت درمانی
مدت هاست که محققان و متخصصان بالینی اهمیت فرآیندهای رفتاری و شناختی در اختلالات روان شناختی را تشخیص داده اند. دانشمندان زیادی نقش فرایندهای رفتاری مثل وقایع تقویت کننده و شرطی ساز را در تحقیقات خود نشان داده اند. این دیدگاه به گسترش تکنیک ها و درمان هایی منجر شده که مجموعا به نام رفتاردرمانی نسل اول شناخته شده اند.
منشا رویکرد رفتاری به دهه پنجاه برمی گردد، و انحرافی اساسی از رویکرد روانکاوی غالب بود. جنبش رفتاردرمانی از نظر کاربرد اصول شرطی سازی کلاسیک و کنشگر برای درمان انواع رفتارهای مشکل آفرین با رویکردهای درمانی دیگر تفاوت دارد. این روزها یافتن اتفاق نظر در مورد تعریف رفتار درمانی دشوار است، زیرا این حوزه رشد کرده، پیچیده تر شده، و با انواع دیدگاه ها مشخص می شود. رفتار درمانگران بر رفتار قابل مشاهده، عوامل تعیین کننده جاری رفتار، تجربیات یادگیری که به تغییر کمک می کنند، متناسب کردن راهبردهای درمان برای درمانجویان منفرد، و ارزیابی دقیق تاکید می کنند.
رفتار درمانی برای درمان کردن دامنه وسیعی از اختلال های روانی درمانجویان مختلف مورد استفاده قرار گرفته است. اختلال های اضطرابی، افسردگی، اختلال استرس پس از سانحه، سوء مصرف مواد، اختلال های خوردن و وزن، مشکلات جنسی، مدیریت درد، و فشارخون همگی به طرز موفقیت آمیزی با استفاده از این رویکرد درمان شده اند. روش های رفتاری در حوزه های ناتوانی های مربوط به رشد، بیماری روانی، آموزش و آموزش ویژه، روانشناسی جامعه نگر، روان شناسی بالینی، توانبخشی، کار و کاسبی، مدیریت شخصی، روان شناسی ورزش، رفتارهای مرتبط با سلامتی، پزشکی، و پیری شناسی مورد استفاده قرار گرفته اند. رفتار درمانی امروزی، دیگر به درمان طبق نظریه یادگیری سنتی محدود نمی شود . در واقع، وقتی رفتاردرمانی رشد کرد و متحول شد، به طور فزاینده ای از چند نظر با رویکردهای روان درمانی دیگر همپوشی پیدا کرده است.
رفتار درمانی سنتی به طور خودانگیخته در ایالات متحده، آفریقای جنوبی و بریتانیا پدیدار شد. این رویکرد با وجود انتقاد شدید و مقاومت روان درمانگرانی که گرایش روان کاوی داشتند، زنده مانده است. تمرکز این رویکرد بر نشان دادن این موضوع بود که فنون شرطی سازی رفتاری موثر بوده و گزینه قابل قبولی برای درمان روان کاوی است.
آلبرت بندورا نظریه یادگیری اجتماعی را بوجود آورد که شرطی سازی کلاسیک و ۹ کنشگر را با یادگیری مشاهده ای ترکیب می کرد. بندورا شناخت را کانون موجهی برای رفتار درمانی کرد. چند رویکرد شناختی رفتاری با تمرکز بر بازنمایی های شناختی محیط به جای ویژگی های محیط عینی، به وجود آمدند. شناخت محدودیت های رفتاردرمانی در درمان برخی از مراجعان پذیرش آرای جدید محققان بالینی را فراهم ساخته است.
فرض عمومی بک و الیس این است که فرآیندهای شناختی مانند باورهای بی فایده، افکار غیر منطقی و ادراک تحریف شده، اساس درک و درمان اختلالات روان شناختی را تشکیل می دهد. این آرا به طرح درمان شناختی انجامیده است. سال ها بعد، درمانگران بالینی و محققان، درمان شناختی – رفتاری را ادغام یا از شکلهای نسبتاً خالص رفتاردرمانی یا شناخت درمانی استفاده کردند. رفتاردرمانی امروزی به عنوان نیروی عمده در روان شناسی در طول دهه هفتاد پدیدار شد و تاثیر قابل ملاحظه ای بر آموزش و پرورش، روان شناسی، روان درمانی، روان پزشکی و مددکاری اجتماعی داشت. فنون رفتاری گسترش یافتند تا راه حل هایی را نیز برای مشکلات تجاری، صنعتی و پرورش کودک تامین کنند. فنون رفتاردرمانی به عنوان درمان ارجح برای تعدادی از مشکلات روان شناختی در نظر گرفته می شدند. دبا جستجو برای افق های تازه در مفاهیم و روش ها مشخص می شد که از نظریه یادگیری سنتی فراتر می رفت.
رفتاردرمانگران همچنان روش های خود را در معرض بررسی تجربی قرار دادند و تاثیر کاربست درمان را بر درمانجویان و جامعه بزرگتر مورد توجه قرار دادند. علاوه بر نقش عوامل زیستی در اختلال های روان شناختی، به نقش هیجان ها در تغییر درمانی توجه فزاینده ای معطوف شد. دو تحول بسیار مهم در این حوزه عبارت بودند از:
پیدایش درمان شناختی
اجرای فنون رفتاری برای پیشگیری و درمان اختلال های مرتبط با سلامتی. در اواخر دهه ۳۲۲۲ ،انجمن درمان های رفتاری و شناختی )که قبلا انجمن ارتقای رفتاردرمانی نامیده می شد( در حدود ۶۵۲۲ عضو داشت.
این انجمن، تقریبا ۶۲۲۲ متخصص بهداشت روانی و دانشجو دارد که به رفتار درمانی یا درمان شناختی – رفتاری تجربی بنیاد علاقه دارند. این تغییر نام، تفکر کنونی را در مورد ادغام درمان های رفتاری و شناختی نشان می دهد.مکتب رفتاری به طور قابل ملاحظه ای گسترش یافت که وسیع تر شدن دامنه پژوهش و کاربست را شاملː
رفتاردرمانی دیالکتیکی
کاهش استرس مبتنی بر ذهن آگاهی
شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی
درمان پذیرش و تعهد
و دیگر درمانهای نسل سوم را دربر می گیرد.
تاریخچه شناخت درمانی
جورج کلی در سال ۱۹۰۵ متولد شد. او تنها فرزند خانواده بود. کلی تمایلات گوناگونی داشت. مدرک لیسانس او در فیزیک و ریاضیات بود، اما او عضو تیم مناظره دانشگاه نیز بود که به همین علت عمیقاً به مسایل اجتماعی علاقه داشت. به همین دلیل او مدرک فوقلیسانس خود را در رشته اصلی جامعه شناسی پرورشی و رشته فرعی روابط کارگر و کارفرما در جامعه شناسی دریافت کرد. کلی در این مقطع از زندگی خود به صورت تفننی آموزش و پرورش، جامعه شناسی، اقتصاد، روانشناسی خوانده بود. بعد از مدتی با تمام جدیت رشته ای را در روانشناسی دنبال کرد. او وارد دانشگاه شد و سال بعد دکترای خود را با رساله ای درباره عوامل مشترک در معلولیت های گفتاری و خواندن دریافت کرد.
موضع فلسفی کلی
کلی معتقد است که افراد مانند دانشمندان، با ساختن فرضیههایی درباره محیط و آزمودن آنها در برابر واقعیت زندگی روزمره، دنیای تجربیات خود را درک کرده و سازمان میدهند و این درک و تفسیر تجربه، برداشت منحصر به فرد ما را از رویدادها نشان میدهد. کلی گفت: “ما از طریق الگوهای شفافی که متناسب با واقعیتها هستند که دنیا از آنها تشکیل شده است به دنیا مینگریم”. ما میتوانیم این الگوها را با عینکهای آفتابی مقایسه کنیم که رنگ خاصی را به هر چیزی که میبینیم، میدهد. عینک یک نفر ممکن است آبی رنگ و عینک دیگری سبز رنگ باشد. امکان دارد چند نفر به یک صحنه نگاه کنند و بسته به عینکی که زدهاند آن را به صورت متفاوتی ببینند. بنابراین، با توجه به فرضیههایی که می سازیم، به دنیای خود معنی میدهیم. این دیدگاه خاص، که هر کسی آن را به وجود میآورد، همان چیزی است که “سیستم سازه” نامیده میشود. سازه، روش منحصر به فرد شخص برای در نظر گرفتن زندگی است. یک سازه، شیوه نگاه کردن فرد به رویدادهای موجود زندگی و شیوه تعبیر و تفسیر آن فرد از جهان است.
دانشمند به عنوان فرد: اگر بتوان افراد را به صورت دانشمند در نظر گرفت، پس دانشمندان را هم میتوان به صورت افراد در نظر گرفت. بنابراین، اظهارات دانشمندان را باید با همان شک و تردیدی در نظر گرفت که هر رفتاری را در نظر میگیریم. هر نظریهای را میتوان از زاویه تازهای در نظر گرفت و نام دیگری روی آن گذاشت. این رویکرد به این معنی است که نظریه کلی از بازسازی معاف نیست. ۱-۱ )تناوبگرایی تعبیری: ما در طول زندگی، با هر نوع آدم یا موقعیتی که روبرو میشویم، سازههای متعددی را شکل میدهیم. هنگامی که با افراد جدید آشنا شده و با موقعیتهای تازه روبرو میشویم، فهرست سازههای خود را گسترش میدهیم. علاوه بر این، وقتی موقعیتها تغییر میکنند، ممکن است هر از گاهی سازههای خود را تعدیل کرده یا کنار بگذاریم. تجدیدنظر در سازهها فرایندی ضروری و مستمر است. اگر سازههای ما نمیتوانستند اصلاح شوند، در این صورت قادر نبودیم با موقعیتهای تازه کنار بیاییم. کلی این سازگارپذیری را تناوبگرایی تعبیری نامید تا بیان کند که ما به وسیله سازههای خود کنترل نمیشویم بلکه آزادیم تا در آنها تجدیدنظر کنیم.
روانشناسی شناختی نگاهی به سابقه جنبش شناختی یک انتقال منظم و سریع را در ذهن متبادر میسازد که پایههای جهان روانشناختی را فقط در فاصله چند سال تکان داد. البته، در آن هنگام این انتقال به هیچ وجه آشکار نبود. این تغییر مهیج در روانشناسی به آهستگی و بهآرامی و بیهیچ بوق و کرنا و بدون هیاهو ظهور کرد. »تا مدتهای مدید پس از به حقیقت پیوستن آنکسی وجودش را اعلام نکرد. پیشرفت تاریخ اغلب زمانی آشکار میشود که واقعه تاریخی رخ داده باشد. بنیانگذاری روانشناسی شناختی یک شبه اتفاق نیفتاد.
همچنین پیدایش آن را نمیتوان تنها به تبلیغ یک نفر منتسب کرد، آنگونه که جان بی. واتسون روانشناسی را تقریباً یک تنه تغییر داد. جنبش شناختی مانند روانشناسی کارکردگرایی مدعی است که بنیانگذار منحصر به فردی ندارد، شاید به این علت که هیچیک از روانشناسانی که در این زمینه کار میکردند جاه طلبی شخصی برای هدایت یک جنبش تازه را نداشتند. علاقه آنان در این تلاش فقط به ارائهی تعریف مجددی از روانشناسی معطوف بود. ۱۲ تاریخ دو دانشمند را شناسایی کرده است که هرچند به طور رسمی بنیانگذار محسوب نمی شوند، اما از راه یک مرکز پژوهشی و یک کتاب بهطور بنیادی در این راه خدمت کردهاند که اکنون پایه های اصلی توسعهی روانشناسی شناختی تلقی می شود. آنان جرج میلر و اولریک نیسر هستند که شرح زندگی آنان برخی از عوامل شخصی را که در شکلدادن به مکاتب جدید فکری مؤثر بودهاند روشن می سازد.
تعریف شناخت درمانی
شناخت درمانی کلمه شناخت در لغت به معنی عمل یا فرایند دانستن است. رویکرد شناختی به شخصیت، بر نحوهای که افراد از محیط و خودشان آگاه می شوند، نحوهای که درک نموده و ارزیابی میکنند، یاد میگیرند و مسایل را حل میکنند، تمرکز دارد. این واقعا یک رویکرد روانشناختی به شخصیت است؛ زیرا منحصرا روی فعالیتهای ذهنی هشیار تمرکز دارد. این تمرکز روی ذهن، مفاهیمی را که سایر نظریهپردازان به آنها پرداخته اند، نادیده نمیگیرد. برای مثال، در رویکرد شناختی، نیازها، سایقها یا هیجانات را جنبههایی از شخصیت میدانند که تحت کنترل فرایندهای شناختی قرار دارند شناخت درمانی به عنوان یک روش درمانی دارای ساختار،کوتاه مدت و متمرکز بر حل مشکلات جاری و تغییر تفکر و رفتار نا کارآمد در دانشگاه پنسیلوانیا در اوایل دهه شصت شکل گرفت.
به طور خلاصه مدل شناختی می گوید که تفکر تحریف شده یا نا کارآمد که روی خلق و رفتار بیمار تاثیر می گذارد. وجه مشترک تمامی آشفتگی های روان شناختی است. ارزشیابی واقع بینانه و تغییر واقع گرایانه تفکر منجر به بهبود خلق و رفتار می شود. بهبود پایدار با تغییر باورهای نا کارآمد زیربنایی بیمار حاصل می شود.